بساط سرد و سفرهی خونبار آخرین روزهای زمستان رخت سفر بربستند و راهی بیغولههای تاریخ میشوند که صدها همچو سالها را در کام خود بلعیده و تنها نامی از آنان باقیمانده است.
همایونی رسیدن لشکر سال جدید را که آخرین سپاهی زمستان سرد و پایانی روزهای این سال را درهم شکسته به شما همایون باد میگویم.
بهار فصل رویش سبزی هاست و میزبان کاروان ارغوانها و لاله هاست، یک شهر دل دارد و صدها هزار مهمان را میزبان است، سال نوباوه، فصل درخشندهگی شکوه و شگوفههای نو، خوشخوانی از خوشبویههای باران نوین گمانها و نمای فرح بخش نوینههای شادمانی قوسقزح یا رنگینکمانی از سخاوت بیحساب فصل موهبتهای خدایند که بهار میزبان شان است.
و من و تو و مادرِ میهن، همرکابان همدیگریم بر پذیرفتاری مهمان و هم میزبان که بهارست و مهمانان بهار.
ورود گوارای سبز بهار برای هریک شما گوارا بوَد و گامهای پرشکوه شکوفههای رنگین بهارِ دلنواز، دلانگیز فروهر بلندتان باد و شگون گامهای بهار و توشهی انگبینی آن برگشت صلح و آرامش و نابودی نکبت جنگ و ستیز باد. مگر ستیز برای آزادی.
هر خانه را چندین آرشی باد، هر کمانی را یک رستمی باد، هر تیری را شانهی پرتاب سهراب سمنگانییی باد، هر کورهیی را گرز دشمن شکنکاوهیی باد، هر بیشهیی را دخت سرکش و دلاوری باد تا تازیانهی رهایی و تیر خلاص از بردهگی را رها کنند و در بهار دیگر هر که زنده بود در هوای استقلال نفس میکشید، این نامهی پر از آرزوهای من برای آزادی برخواند و آزادی را از سوی من هم اگر نه باشم، بر همهگان شادباد گوید و بهار آزادی را در آغوش کشد و ما را از نیایش برای بخشایش فراموش نکند.
نویسنده: محمدعثمان نجیب