بعد از شدت گرفتن جنگها درسالنگ وبرامدن فرقه دوم پياده از پنجشيروتعرض فرقه در سالنگ جنوبي به منظور ايجاد گارنيزيونها وپوسته سازي
تعرض فرقه دوم درسالنگ بعد از جنگ ده ساعته با مجاهدين شكست كرد نتوانست پلان خودرا تطبيق كند از نقاط عملياتي جزوتامهاي فرقه بحال وضعيت بسيار دشوار با تحمل تلفات دريك نقط قلاتك تجمع نمودند ساعت دوازده شب فرقه از سالنگ با دستور خاموش بودن چراغهاي واسط هاي زرهي باري به استقامت جبل السراج پا به فرار گذاشت
بوسته هاي مستحكم پوليس وقت نيز با فرار فرقه مورال خودرا از دست داده فرار كردند سالنگ از قطعات دولتي تخليه شد پوسته هاي روسها در نقاط حاكم بحال خود بوده مجاهدين فرداي انروز در اكثر نقاط در سرك برامدند
روسها كه شدت جنگ را با فرقه تا دندان مسلح تجهيز شده ديدن وابديده گي تجربه جنگ پنجشير راهم داشت متعجب شدند
چون سالنگ براي نيروهاي شوروي سابق اهميت شاهرگ بزرگ را داشت
نخواستن خودرا در گير يك جنگ فرسايشي جدي در وقت عقب نشيني شان بسازندواز جانب فكركنم ضربه اساسي را بخاطر بيرون شدن سالم قطعات شان از افغانستان خصوصاً درفصل زمستان طرح ريزي درگردنه سالنگ داشتن كه تلفات فيصدي را درسالنگ روسها متحمل شده بودند وتواناي هاجسارت مجاهدين سالنگ ورهبري جبهات شوراي نظار جمعيت اسلامي را در جنگها حملات تهاجمي شان به تجربه گرفته بودند
خواستن محرمانه پلان ترتيب كنند واقدام غافلگيرانه نمايند
واز جانبي اسرار حكومت وقت بر اين عمليات بود اگر عمليات را به ان حجم بزرگي كينه توزي انجام نميداند
قطعات شان بعيد بود مصون بگذرد
دوم تداوم عمر حكومت بمدت سه سال ممكن نبود بناً اين عمليات را انجام دادند
اگرچه روسها باور مراجعه شان اين بود كه ما از سالنگ مصون بگذريم پيشنهادات داشتن
ولي از جانب مجاهدين ما ها پذيرفته نشد
ولي در سالنگ شمالي قسماً با پا در مياني رهبري ولايت بغلان به نتيجه رسيدند
كه اينطرف سالنگ شديدترين عمليات را انجام دادند
به مردم محل مراجعه كردند مابه بازمچها يعني مجاهدين غرض نداريم ما افغانستان راترك ميكنيم
واين وضعيت در سالنگ شش ماه ادامه يافت
كه تحريران همه جريان رويداداز حوصله تحرير در حال حاضرنبوده در بعدها كتابي خاطراتي كه در حال نوشتن است به سهم خوانندگان با جزيات انشاالله
اگر عمر باقي بودتقديم خواهم نمود
من بنده ايوب سالنگي پنجشير بودم از پنجشير به طرف سالنگ امدم از مسير گلبهار مناره جبل السراج با استفاده از تاريكي شب خودرا به تاجكان رسانيدم
از تاجكان با سواري موتر كماز به در يوري خودم به قريه ما تاغمه ساعت يازده شب رسيدم تصميم داشتم اول صبح فردابه پايگاه خويش برويم بخاطر انسجام مجاهدين وترتيبات اماده گيها بگيريم چون روسها تحت افسانه برامدن اخرين قطعات شان نيروها ووسايط خودرا در سالنگ چند برابر ساخته بودند كه موجب نگراني بود! از موترپا پين شدم از پل كه روبروي خانه ما بود گذشته بودم
البته فاصله ميان خانه ما وسرك دريا سالنگ است اگر قدم بزنيد شايد چهارصد متر از ديد چشم شايد صدمتر فاصله را احتواكند
كه يازده عراده زرهپوش روسها امد موتر كماز را كه من أزان استفاده كردم در انتقال خويش محاصره نمودندوچراغهاي شكاري را در داخل سيت موتر انداختن كنترول كردند بعد از ده تا پانزده دقيقه حركت كردند
من تشويشي شدم طر ف خانه رفتم
محافظين خودرا اماده باش دادم كه جدي باشند با مخابره واكي تاكي كه حال باورم بر ان است همه مكالمات مارا روسها گوش ميكردند با شبكه هاي مربوط صحبت كردم بسيار
بعدها برايم روشن شد كه روسها ميخواستند تصميم خويش را عملي كنند واطلاعات را از تماس مخابره گرفته بودند اينكه چند دقيقه تفاوت كرد به مقصد خود نرسيدند شايد ماهم شهيد ميشديم روسها هم تلفات ميداند ولي براي مردم ملكي ساير مجاهدين. چند ساعت. قبل پلان دشمن شان افشا ميشدالبته مقدرات الهي چنان بود كه شد من بسيارخسته بودم خانه كه رسيدم نماز خفتن را خواندم وترتيبات سفر صبح را اماده كرده استراحت شدم
ساعتهاي چهارصبح صداي شليك سه فير مرمي بيم بيست يك بشكل بسيار وحشت ناك منطقه را جنباند به همي لحظه از پوسته روي سرك وپوسته سركوهي روسهاروبروي خانه ما واز تانگهايكه جديدا در داخل در سالنگ روسها تحت افسانه امنيت قطعات در حال برامدن شان جابجا كرده بود ندفير شروع شد
من فكر كردم در اولين دقايق كه فير تنها بالاي خانه ماست وتوطيه اينجا است
تفنگ خودرا اماده كردم فير مرمي شليك نارنجك شلكاي ماشين محاربوي مثل باران در ديوار خانه مارا پوشانده
درهمين حال خواهرم كه از يك خانه بخانه ديگر ميخواست برود دومرمي در پايش اصابتكردباوجود چندين مرتبه عمليات هنوزهم ازدرد ان رنج ميبرد گويا خاطره تلخ انروز بما تمثيل ميشود!
در خانه مايك زيرزمينيي ياحفرزمين كه بشكل طبيعي بودبخاطر وضعيت هاي جدي پيش بين شده بودم كه أزان استفاده شودهمه اعضاي خانواده را انجا هدايت كردم متوجه شدم كه دروازه برامدن از حويلي ما كه روبروي پوسته روسها است در نقطه مرتفع است متواتر اتش دارد محافظين همكاران مجاهد من كه تعداد شان دوازده تن بود با پيكا راكت مجهز بودند در داخل اطاق بيرون محوط حويلي ما در اطاق گير مانده بودند
دقيق محاكمه وضعيت كردم كه چه بايد كرد ديدم دوتن روسها سر با پوسته شان دوامدار طر ف خانه ما با پيكا فير دارند هدف دروازه خروجي حويلي ما ودر وازاطاق محا فظين است از داخل كلكين خانه منزل دوم ترصد داشتم كه مرمي تانگ به ديوار سمت چپ حويلي اصابت كرد دو دخاك بالاشد من راه برامدن از خانه را جستجو مينمودم خاك كه ارام شددوباره ترصدكردم ونگرانيم از تعرض پياده بود باز متوجه شدم كه از سربام پوسته روسها ا يستاده با قامت راست فير دارند تفنگ كله كوف كه در يك جنگ تن به تن از روسها گرفته بوديم. رفيق من است انرا بروي دست گرفتم با نشان جري جوك دقيق با مهارت خاص بالاي دوتن روسها كه فاصله بين خانه ما وپوسته سركوهي انها سه تا چهارصدمتربودنشانه گرفتم اتش لحظه فروكش كرد زمينه برامدن من از حويلي وهمكارانم بيرون محو طه حويلي مامساعد شد
من كه از خانه برامدم پدرم ميخواست بفهمد كه ايا تا مسافه پنجاه متري كه از ديد روسها پنهان ميشدم رسيدم يا خير مورداثابت دومرمي روسها در ناحيه بغلش قرارگرفت مجروح شد
پدرم دومراتب مجروح شد يكي زمانيكه اسير طالبان شد ميخواستن به قندهار ببرندش در جريان جنگ در پروان خودرا ازموتر پايين انداخته بود فرار كرد دران وقت جالب اين بود كه منهم مجروح بودم داكتر ها كه غرض تداوي پانسمان ميامدند در موقع پانسمان داد فريادم براي پدرم چقدردرداوربودنگاهاي اشك الودش هيچگاهي فراموشم نخواهد شد سوزگداز خودرا فراموش ميكرد وان اه ناله پدر در موقع پانسمانش خاطره ايست ؟؟؟؟به هرحال
شليك فير هرقسم مرمي بطرف خانه كه ميشد مطمين بودم كه خانواده در زير زمين بدون اثابت بم طياره مصون ميمانند البته اين زير زميني بشكل طبعي از جمله سموچهاي بوده كه اطراف خانه ما چندين جا است ولي انرامن كمي سر سامان داده بودم
در ساحه دوصد متري خانه سنگر گرفتيم اراضي به نفع مابود چون برف زيادبود تنها راه رفت امد همان پل بودوساحه ترصد ما پل روبروي خانه ما وقريه بود مطمين بوديم كه از تعرض پياده عساكر روسي ما خانواده ما وهمه قريه مصون گرديد
بعضي خانه هاي قريه ما جدي تحت اتش بود بعضي خانه ها از ديد تانگهاي دشمن پنهان بود تقريبا ساعت شش صبح بود صداي شليك هرنوع سلاح ثقيل خفيف غرش طيارها فضاركاملا متاثر ساخته بود سردي طاقت فرسا واقعاً كم أرشدت عمليات روسها نبود مانورطيارات جيت صداي شليك سلاهاي يوره گان لونا بيم بيست يك من را فهماند كه جنگ در تمام نقاط سالنگ است وافتاب در بلندي كوها نمايان شد براي من فرصت مساعد شد كه با پايگاه بتماس شوم ازمجراي مخابره واكي تاكي
بعد از وصل تماس مسول مخابره برايم گفت كه جنگ درتمام نقاط سالنگ است چندين مرتبه اطراف پايگاه بمبارد مان شد تمام مناطق شوراي نظار تحت فشار جدي است وامرصاحب احمدشاه مسعود ومسولين زون پروان كاپيسا خواهان معلومات هستند از شما يعني من وبصيرخان پرسان دارند من گفتم خودشان ميبينندكه چه ميگذرد پرسيدم ازبصيرخان چه گفتن احوال نداريم
من چند تن محافظين خودرا بخاطر تامين امنيت پل گزاشتم خودم بيك خانه كه كمي از اتش فير پنهان بود رفتم از قريه روبروي يك كس راديدم گفت از فاميل خوجه شان يك طفل شير خور باقيمانده متباقي همه را روسها شهيدكردند واقعاً خانه او فاميل پنجاه متري پوسته بودان طفل حالا در قوايكار سالنگ در حال خدمت بوطن خود است الحمدولله خانواده خودرا تشكيل داده است است وقيكه بخانه يكي از نزديكان امدم كه ازديدتانگهاوپوسته هاپنهان بوديك كمي ارام شدم متوجه شدم كه يك مرغ در ساحه ديد روسها از جاي خود پرواز كرد ومورد اثابت مرمي قرار گرفت بزمين افتاد
شدت فير غرش صداها ي وحشتناك چنان بودكه مجروحيت در خون طپيدن خواهر پدرم را فراموش كرده بودم وتصورم اين بود كه شايدفيصدكم مردم كنارجاده سالنگ زنده بمانند چون بي رحمي قصاوت شكلي بود كه موتر سرويس 302پر ازمسافرين را با شليك مرمي تانگ بستن همه سرنشينانش شهيد شد موتر از سرك پائن افتادحريق شد روسها مطمين شده بودند كه ما وخانواده ما همه شايد ازبين رفته باشيم زير اوار سنگ خاك خانه جان بدهيم كه واقعاً از اثر اثابت مرمي تانكهاي دشمن چهر ساحه از صبح تا شام تغير كرده بود
بعدها سنگ بزرگي كه در كنار خانه ما است به ان متوجه شديم كه بيشتر از ده ها مرمي تانگ غولپيكر به ان شليك شده
بطريها محابره ما از كار افتاد ارتباط ما با هر طرف قطع شد باهمين وضعيت روز گذشت شام شد
با استفاده از تاريكي شب خانه رفتم بيادم است كه همه خودرا باتكه هاي سفيد همرنگ برف ساخته بوديم كه ازديد عساكر روسي مصون در انتقال مجروحين باشيم چيزيكه ان شب مارا كمك ميكرد سياهي يارنگ تنه درختهاي كنار خانه ماخواهر پدر مجروح خودرا بجاي كمي مصون تَر انتقال نمودم با باقي اعضاي خانواده وتعداي شهداي ديگر ومجروحين قريه را به خانه هايكه از ديد پنهان بود انتقال نموديم داكتر ادويه هيچ درك نداشت فقد زخمها بسته ميشد كه خونريزي قطع شود
بعد طر ف پايگاه رفتيم نيمه شب رسيديم در حال جمع اوري گذارشات شديم راه هاي قريجات قطع شد بودمردم را وادار به كوچ اجباري نمودندفرداانروز يك كس از قريه پيش روي خانه ما كه از راه هاي خودرا به پايگاه رسانيده بود گفت از پوسته روبروي خانه شما روسها يك مرده ويك مجروح خودرا پايين كردند چون اراضي ساحه ساختار عجيب داردرا ه عبورمرور پوسته شان از ديد خانه ما پنهان بود
بعد لحظه خاموشي اتش پياده پوسته را كه زمينه برامدن من وهمكارانم شد گشته مجروحيت همين دوسرباز روسي كه وظيفه مشخص داشتن بود وتوقف فير هم در حدود سه تا چهار دقيقه از استقامت همين پوسته كه در با لأي منطقه مابود موقع را مساعد ساخت
ولي اگر دقيق نميشدم با نا ارامي كه من داشتم جز لطف الهي بعيد بود كه امروز اين جريان را بشما شريك ميساختم شرايط طوري امد
باخانواده خود پدر خواهر مجروح خود چهار پنج ماه بعد ديدن كرديم
بااكثراً وطنداران كه به گوشه كنار وطن محاجر شدن بعد از شكست رژيم بعد سه سال اكثراً وابستگان اقوام خودرا ديدم
جنازه هاكه ممكن بود به چه شكل دفن شدودر ان سرماه زمستان چه درد رنج نبود كه به مردم سالنگ روانداشتن مردم رادرمزيقه سخت گرفتاركردن ولي چيزي راكه نتوانستن بدست بياورندشكستن عزم اراده غرور مردم بود گروموف جنرال چهار ستاره جلاد زمان سالهاي قبل در نامه نوشته بود بابيرقهاي بلند تامين عدالت انترناسيوناليستي بيرق هاي افراشته از پل حيرتان به زعم انها پل دوستي عبور كرديم واي از شكست فاحش شان ان همه جنايت لب نكشود وبعدها ديده شدكه در جهان به چه رسواي شرمساري شكست روبرو شدنداين بود شمه از خاطرات انروز
كه به سهم شما رسانيدم
شايد پرسشهاي در زهن خوانندگان خطور كند
اگر چه اين نوع جنايت را هيچ انسان نميتواند مقايسه كند با ان سنگيني
ولي خاطرات زندگي ما چنان بوده كه با ده هامورد حوادثي برخورديم
خداوند لطف كرده نجات پيدا كرديم
تشكر دوستان