در افغانستان يك جنگ نيست، اينجا سه جنگ جريان دارد.
داگلاس آ. اوليوانت *
روزنامه واشنگتن پست
برگردان سليم شفيق؛ روزنامه نگار
جنگ اول در برابر شبكه القاعده و گروه هاي تروريستي وابسته به آن؛ جنگ دوم حفاظت و حمايت از نظام نوپاي افغانستان در برابر شورشگري طالبان و جنگ سوم درك حداقلي، اما بسيار سخت؛ برخوردها و اختلافات اجتماعي و فرهنگي بين جامعه متجدد شهري افغانستان كه بيشتر در كابل متمركز اند و روستانشينان؛ قبايل و گروه هاي ضد تجدد كه در مناطق كوهستاني و صعب العبور افغانستان زندگي مي كنند.
محدوديت ها و امكانات استراتيژي ايالات متحده امريكا در اين سه مبارزه اي همزمان، در ولايت كنر در شرق افغانستان، مشخصاً در “دره پيچ” به گونه آشكارا به هم گره خورده است و همزمان با رويكرد ارزيابي مجدد داخلي پس از مرگ اسامه بن لادن ( افزايش درخواست ها براي خروج سريع از افغانستان)، تغيير جنرال ديويد پتريوس از فرماندهي نيروهاي ائتلاف در افغانستان به عنوان رييس سازمان اطلاعات مركزي امريكا (سيا) و آغاز روند خروج نيروها بر اساس مهلت تعيين شده از سوي رييس جمهور اوباما در تابستان سال جاري، وضعيت “دره پيچ” بينش ويژه اي را در مبارزه سوم ارائه مي دهد واينكه چگونه از گير افتادن در “نسخه هاي بيشتر” آن جلوگيري شود.
زمانيكه در سال 2006 نيروهاي امريكايي وارد ولسوالي هاي “دره پيچ”، ” كلنگار” و ” وايگل” ولايت كنر شدند، مبارزه با شورشيان يكي از عناصر اصلي استراتيژي جديد ايالات متحده امريكا بود كه وعده جنگ سراسري و فرسايشي را مي داد. فرماندهان نظامي و مشاوران آنان به نيت شريك ساختن مزاياي تجدد با مناطق قبيله اي، كار ايجاد بيش از 40 پايگاه و جاده ها را آغاز كردند؛ به اين نيت خير كه با تسلط يافتن دولت افغانستان، امنيت مردم تأمين و با انجام اين برنامه، كار براي شبكه القاعده و ديگر گروه هاي تروريستي و انجام عمليات از سوي آنان در منطقه سخت خواهد شد.
در ماه جاري، اما آخرين نيروهاي ايالات متحده پايگاه خود را بسته و از “دره پيچ” بيرون خواهند شد. اين آخرين سربازان امريكايي خواهند بود كه از مجتمع نظامي- كه فيلم مشهور”ريستريپو” در سال 2010 در آن ساخته شده بود- خارج خواهند شد و تلاش هاي پنج ساله براي گسترش حاكميت دولت مركزي به اين منطقه دورافتاده پايان مي يابد.
شايد تعبير بسيار محتاطانه و ساده در مورد “دره پيچ” اظهارات جنرال جان كمپل، فرمانده نيروهاي امريكايي در شرق افغانستان ( كه من به عنوان مشاور ضد شورشگري با او كار كرده ام) باشد كه زماني با طعنه گفته بود؛ ” اينجا با ديگر مناطق متفاوت است.”
احتمالاً راهبرد بهتر – بهتر از آنچه كه به قيمت جان بيش از 100 نظامي امريكايي و هزينه ميليون ها دالر تنها در يك دره انجاميد – اين باشد كه آنجا را “متفاوت” گذاشت.
در سراسر جهان تمايل به پناه گزيني و مهاجرت به مناطق كوهستاني در بين كساني وجود دارد كه به طور داوطلبانه تصميم گرفته اند كه بيرون از جريان اصلي جامعه و يا هم براي فرار از درك ظلم و ستم واقعي به آنجا پناه ببرند؛ نظير كردها در تركيه و اقليت هاي “كارن”، “وا” و “ليسو” در برما. آنها در واقع به اين دليل در تپه ها زندگي مي كنند كه با محيط آن سازگار اند و يا اينكه تاكنون دولت (زندگي در چهارچوب نظام سياسي) را محل نامطلوب براي زندگي تلقي مي كنند. آنها به اين باور اند كه ادغام و پيوستن به دولت به معناي بردگي، فساد، پرداخت ماليات، بداخلاقي، خدمات اجباري و پايان به مسير زندگي است.
در افغانستان، از جمله گروه هاي سنتي- كلنگاري ها، نورستاني ها و ديگر قبايل دورافتاده پشتون عاملان اصلي نكات اختلاف و راه اندازي جنگ چندين نسل با تجدد خواهان ساكن كابل بوده اند. به عنوان نمونه در سال 1929 جنگ هاي داخلي ** با حملات قبايل شينواري پشتون بر شهر جلالآباد در مخالفت با قوانين جديد آغاز شد كه سنت هاي زندگي خانوادگي، به ويژه وضعيت زنان را با چالش روبرو و پرداخت ماليات را نيز اجباري مي كرد.
****
* داگلاس آ. اوليوانت؛ مشاور نظامي نيروهاي امريكايي در افغانستان
** اشاره به مخالفت گروه هاي قومي و قباييلي با اصلاحات دوره شاه امان الله خان است كه در نهايت به سقوط دولت او منجر شد.